ترک کردن

ساخت وبلاگ

ترک کردن را خوب یاد گرفته ام...
از زمانی که یادم هست مشغول ترک‌کردن بوده ام
از اسباب بازی هایم گرفته تا کتانی که دیگر به پایم نمی‌ رفت... سن و‌سالم که بیشتر شد، دنیا را که کامل تر دیدم فهمیدم فقط من نیستم که ترک می‌کنم... یکی از دوست های دوران دبیرستانم درس خواندن را ترک کرد... مادر بزرگم زندگی را ترک‌کرد... رفیق قدیمی ام کشور را ترک‌ کرد... یکی از پیرمردهای فامیل آلزایمر گرفت خاطراتش را ترک‌کرد...
اولین بار که دلم برای کسی لرزید با خودم گفتم دیگر هیچ وقت ترک کردن را تجربه نخواهم کرد؛ اما ترک کردن همیشه دست خودت نیست... باید تقصیر را گردن سرنوشت انداخت یا شرایط نمی‌دانم؛ فقط‌می دانم گاهی ترک‌کردن تنها راه نجات است...
این روزها وقت ترک کردن آدم ها، نه درد می کشم، نه تب می کنم و نه بدنم می لرزد... یک بی حسی کامل... نه احتیاج به قرص دارم و نه احتیاج به پرستار، سال هاست هر‌ کسی را می توانم ترک‌ کنم... بدون خماری... بدون بدن درد... بدون خاطرات... 
 

نوشتن با چشم های بسته...
ما را در سایت نوشتن با چشم های بسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sinaa بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1399 ساعت: 16:51