هپروت

ساخت وبلاگ

مبهوت کنار میکشم.

اکنون یادم می آید بعضی ها همیشه محکوم اند.

حال چه فرقی میکند مقصر باشی یا مُبرّا؟!

دلداده باشی یا دلدار؟!

چون تقدیرت این است فراموش شوی.

گناهکار که باشی محکومت میکنند به تیرگی!

و بی شک بیگناه که باشی دردمندی میشوی که مدام و مدام محکوم میشود به خیرگی!

و چه وهم برانگیز میشود وقتی خیرگی دردش بیشتر از تیرگی اش باشد.

من برای هر دردی درمانی میشناختم جز یک درد!

هر نومیدی برایم امید را به ارمغان می آورد!

هر شکستی بلند شدن را یادم میداد!

هر قطره اشکی ، شادی هایم را یادآور میشد!

اما.‌‌‌...

دروغ ؛

تنها دروغ بود که مرا به انتها میرساند.

پس هنوز مهبوت در کناره ها ایستادم بخاطر این حجم از دروغ و دنیاعه دروغین!

زمزمه ها به گوشم میرسند که من دیگر خوب نخواهم شد.

شاید راست میگویند و من ...

من واقعاً در هپروتم....!

نوشتن با چشم های بسته...
ما را در سایت نوشتن با چشم های بسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sinaa بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1399 ساعت: 16:51